میمون("monkey )
1- To monkey around: احمقانه رفتار کردن
2- Monkey business: رفتار بد یا بدون صداقت
3- To make a monkey out of someone: کسی را احمق جلوه دادن
"زنبور" bee
1- Busy as a bee: به کسی گفته می شود که خیلی سرش شلوغ است و کار زیاد دارد یا مثل زنبور این طرف و آن طرف می رود تا کارها را انجام دهد.
2- The bee"s knees: کاری که خوب و با کیفیت عالی انجام شده باشد.
3- To have a bee in your bonnet: وقتی کسی خیلی نگران است و دائما درباره نگرانی اش حرف می زند.
"سگ" dog
1- To be in the dog house: وقتی کسی به خاطر کار خطایی که کرده نامحبوب شده باشد انگلیسی زبانان اصطلاحا می گویند "فلانی توی لونه سگه"؛ مثلا اگر رئیستان از کار اشتباهی که کرده اید عصابی باشد می توانید بگوئید: I"m really in the dog house with my boss
2- The hair of the dog: (در بریتانیا) یک پیاله مشروب الکلی که برای رفع سردرد ناشی از مشروب خوری بیش از اندازه شب گذشته توصیه می شود
3 - To make a dogs dinner of something: کاری را خراب کردن
"حشرات insects
1 - Knee-high to a grasshopper: کوچک قامت و کم سن و سال، بچه جغله
2 - To have butterflies in your stomach: دلهره، دلشوره
3 - to have ants in your pants : از هیجان این پا اون پا کردن
"گربه" cat
1- There isn"t enough room to swing a cat: اتاق یا فضای کوچک که نمی شود در آن تکان خورد، "خونه اش اندازه یک قوطی کبریت، غربال یا لونه موشه"
2- to let the cat out of the bag : لو رفتن، اشتباها رازی برملا شدن
3- To put the cat among the pigeons : چیزی که باعث دردسر یا خشم مردم شود
"خوک" pig
1- Pigs might fly: وقوع اتفاقی غیرممکن مثل پرواز یک حیوان چهارپا (خوک)
2- This place is a pigsty: (مکان) کثیف و ریخت و پاش، "اتاقش مثل طویله یا خوکدونی است"
3- To make a pig"s ear of something: کاری را خیلی بد انجام دادن
"پرنده" bird
1- Birdbrain: ابله، تهی مغز
2- To have a bird"s eye view: روشن تر شدن یک موضوع وقتی از آن فاصله می گیریم
3- A little bird told me: "کلاغه برای من خبر آورد"، مطلع بودن از خبری بدون افشای منبع آن
"اسب" horse
1- To eat like a horse: پرخوری بی اندازه، به اندازه زیاد غذا خوردن
2- Straight from a horse"s mouth: شنیدن موضوعی از یک منبع موثق
3- flog to a dead horse: "به اسب مرده لگد نمی زنند"، آدم بدبخت را نباید بیشتر آزار داد
"ماهی" fish
1- There"s something fishy about this: "این موضوع بو داره"، این موضوع مشکوک به نظر می رسد
2- A big fish in a small pond: به فردی اطلاق می شود که قابلیت های زیاد او بلااستفاده مانده و این وضعیت باعث کلافگی و یاس او شده است
3-A fish out of water: به فردی اطلاق می شود که توانایی انجام کاری را که به او داده شده ندارد و سردرگم است